شاعر ، ناقد و شعر محلی

نگاهی گذرا به چند شعر آذری داود ملک زاده

جمشید شمسی پور «خشتاونی»

«من دربارۀ هنر عقیدۀ خودم را دارم، آن این است که آنچه را که مردم در عالم هنر خیالبافی می خوانند ولذا فاقد ارزش می دانند ، من همان را ، ژرف ترین بخش از گوهر راستی قلمداد می کنم .مشاهدۀ خشک و بی حاصل رُخدادهای پیش پا افتاده و هر روزه را من دیرگاهی ست دیگر با واقعه گرایی یکی نمی دانم»

                                                                                                 (تئودور داستایوفسکی)

داوود ملک زاده در شعر امروز ایران نامی آشناست و در هر وادی از کشور قدم بگذاری رد پای این شاعر نازنین و مردم دارِ شمالیِ بندر نشین(آستارا) را می توانیم ببینیم و حضورش را پررنگتر احساسس کنیم . حلقه ی ارتباطی شاعر بسیار وسیع ، قوی و محکم است . شاعری که خوب شعر می گوید و خوب روابط عمومی اش را با رسانه ها جفت و جور می کند.نه دلی را می رنجاند و نه با شعر باج خواهی می کند.تنها مرام و اندیشه ی خود را که همان عشق به ادبیات است تحمیل می کند .کلمات اش برگرفته از فرهنگ کوچه و بازار است و در طول این سال ها توانسته قالب اش بگیردو همان کلمات را به دست مردم برساند.شعری که انگارچند ساعت قبل در دیالوگ های مردمانش بود تحویل وی داده و این شاعر خوش ذوق مان نیز با زینت بخشیدن به واژه گان تحویل تاریخ می دهد.ابیاتی که بخشی از زندگی وی شده است.

ادامه مطلب